سازمان زنان انقلاب اسلامي م 4
سازمان زنان انقلاب اسلامي م 6
سازمان زنان انقلاب اسلامي م 9
سازمان زنان انقلاب اسلامي م 12
سازمان زنان انقلاب اسلامي م13
سازمان زنان انقلاب اسلامي م 14
سازمان زنان انقلاب اسلامي 15
سازمان زنان انقلاب اسلامشهر
سازمان زنان انقلاب ساوجبلاغ
سازمان زنان انقلاب ورامين
چرا ما در سجده زيارت عاشورا ،خدا را به خاطر اين مصيبت ، حمد و شكر مي كنيم ؟
مؤمن به جهت معرفت و شناخت صحيحي كه نسبت به خدا و آفرينندة خود دارد و هرچه از سوي خدا به او برسد، شكرگزار است، زيرا چنين انساني، همواره وظيفة الهي خود را انجام ميدهد و در برابر حوادث (چه نيك باشد يا به ظاهر ناپسند) تسليم است و آنها را در مسير كمال و سير الى الله به حساب ميآورد.
امام حسين(ع) در عصر تاسوعا، در جمع اصحاب خود، حمد و ستايش الهي در حال خوبي و ناراحتي به جا ميآورد: «احمده على السرّاء والضرّاء؛(1) خدا را در حالي كه در وضع مناسب و خوب يا در وضع ناراحتي هستم، حمد و ستايش ميكنم». ياران حضرت، حمد و ستايش الهي را به جا ميآوردند، به جهت آن كه توفيق ياري حضرت و شهادت همراه او را پيدا كردند: «الحمد للّه الذي أكرمنا بنصرك وشرّفنا بالقتل معك».(2)
بنابر اين در نظر مؤمن، مصيبت، نعمتي است كه از سوي خدا به انسان رسيده است. افزون بر اين حادثه كربلا از جهتي براي شيعيان نعمت و لطف بزرگ الهي است كه در مسير زندگي و مبارزه با دشمنان اسلام و دفاع از حق، بهترين الگو و مصداق عملي را دارد كه ميتواند محرّك و مشوّق آنان در پيمودن راه امام حسين(ع) باشد كه ميتوان گفت: هيچ مذهب و مكتبي داراي چنين الگوي عملي نميباشد.
پينوشتها:
1. مقتل الحسين(ع)، مقرّم، ص 212.
2. همان، ص 215.
حضرت عبدالعظيم حسني، يادگار امام حسن(ع) در ري
ايران، اين سرزمين پرگهر بر خود ميبالد كه در دل خود، يادگاراني از نوادگان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اولاد علي (عليه السلام) دارد كه مزارشان، مركز شيفتگان و زايران كوي ولاست. حريم كبريايي حضرت رضا (عليه السلام) در خراسان، بارگاه ملكوتي حضرت معصومه (سلام الله عليها) در قم، بارگاه قدسي حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) (شاهچراغ) در شيراز از جمله اين مقابر پر از عطر معنويت و قرب به آستان اهل بيت (عليهم السلام) است.
در اين ميان «ري» خطهاي كه از ديرباز مهد پرورش و فروغ گستر چهرههاي نوراني به ساحت علم و دين بوده، از اين موهبت بينصيب نبوده است و مفتخر است كه ساليان طولاني، آشيانه و قرارگاه نوادگان رسول خدا (سلام الله عليهم) بوده است. عبدالعظيم حسني (عليه السلام)، نواده امام مجتبي (عليه السلام) از جمله اين گهرهاي پاك و نوراني در «ري» است.
نسب وي به چهار واسطه به امام دوم شيعيان، امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي رسد. پدر او عبدالله فرزند علي، فرزند حسن، فرزند زيد، فرزند حسن بن علي بن ابيطالب (عليهما السلام) است. متأسفانه از تاريخ ولادت گوهر درخشنده «ري» اطلاع دقيقي در دست نيست، ولي آنچه كه برخي از مورخان بر آن پاي ميفشارند اين است كه وي در زمان امام موسي بن جعفر (عليه السلام) حيات داشته است.
از افتخارات عبدالعظيم حسني (عليه السلام) اين است كه وي محضر سه امام معصوم، امام جواد (عليه السلام)، امام هادي (عليه السلام) و امام عسگري (عليه السلام) را درك نموده و از ايشان روايت نموده است.
از وي يك پسر به نام محمد و يك دختر به نام امسلمه(1) به يادگار ماند كه قبر محمد در يك فرسخي سامرا واقع است.
با نگاهي به اخبار درباره وي، اين نكته به دست ميآيد كه وي مورد مهر و علاقه و محل اعتماد و اطمينان ائمه بوده است، چنان كه در روايتي امام هادي (عليه السلام) به ابوحامد رازي ميفرمايد: «اگر براي تو مشكلي در دين پيش آمد، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني بپرس و سلام مرا به او برسان».(2)
دليل اين علاقه و محبت امامان معصوم به او اين بوده كه وي بر خلاف بعضي از اسلاف و بنياعمام خود در مقابل امامان معصوم زمان خويش بسيار خاضع و خاشع و اطاعت از ايشان را واجب ميدانسته و سرپيچي نميكرد.
اين يكي از ابعاد بزرگ شخصيتي عظيم عبدالعظيم است كه بروز و تجلي اين روحيه، عرضه دين به امام هادي (عليه السلام) است. هنگامي كه عبدالعظيم حسني (عليه السلام) خدمت امام هادي (عليه السلام) شرفياب ميشود، آن حضرت هنگامي كه او را ميبيند، ميفرمايد:
«مرحبا به تو اي ابوالقاسم؛ تو به حق دوست مايي». عبدالعظيم عرضه ميدارد كه ميخواهم دين خود را عرضه كنم تا اگر پسنديده است تأييد فرماييد. حضرت اجازه ميفرمايد و عبدالعظيم عقايد خود را بيان ميكند، سپس امام ميفرمايد: «ابوالقاسم، به خدا اين دين خداست كه آن را براي بندگانش پسنديده است؛ بر آن پايدار باش. خدايت در دنيا و آخرت بر آن پايدار بدارد».(3)
ديگر از افتخارات عبدالعظيم حسني (عليه السلام) فرمايش امام حسن عسكري (عليه السلام) درباره شخصيت اوست كه حضرت فرمود: «اگر عبدالعظيم نبود، ميگفتم هر آينه علي بن حسن بن زيد بن حسن فرزندي از خود باقي نگذاشت».(4)
سرشارترين و حساسترين مقطع حيات عبدالعظيم (عليه السلام)، دوران امام هادي (عليه السلام) بود كه آخرين بار كه به ديدار امام شرفياب شد، حضرت به او دستور داد كه از عراق هجرت كند و به ري برود. علت اين دستور سختگيري خلفاي عباسي نسبت به خاندان پيامبر و شيعيان ائمه بود كه كار را به جايي رساندن كه در دوره متوكل چندين بار مزار سيد الشهدا (عليه السلام) را ويران كردند. از اين رو عبدالعظيم (عليه السلام) به دستور امام هادي مخفيانه به ري هجرت كرد.
در ري در منزل يكي از شيعيان ساكن شد ودر سرداب خانه اقامت كرد. او روزها را روزه ميگرفت و شبها را به نماز ميايستاد و گاهي اوقات از مخفيگاه خود بيرون ميآمد و به زيارت قبر حضرت حمزه ميرفت.
آن يادگار امام مجتبي (عليه السلام) تا آخر عمر در ري ماند و منشأ بركات بسياري براي شيعيان ائمه شد و بالاخره در 15 شوال سال 253 هجري قمري(5) رحلت كرد.
سه قول درباره نحوه درگذشت او در تاريخ وجود دارد: برخي مرگ او را طبيعي دانسته، برخي ديگر آن را بر اثر زلزله برشمردهاند و در قولي ديگر درگذشت وي به وسيله زنده به گور كردنش به وسيله دشمنان رخ داده.(6)
شيخ صدوق مينويسد: پس از درگذشت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) مردي بر ابوالحسن علي بن محمد هادي (عليه السلام) درآمد. امام (عليه السلام) از او پرسيد كجا بودي؟ گفت: به زيارت حسين (عليه السلام) رفته بودم. فرمود:
«اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شماست زيارت ميكردي، چون كسي بودي كه قبر حسين را زيارت كرده است».(7)
پي نوشت:
1. عمده الطالب، ص49.
2. روضات، ج4، ص208.
3. امالي صدوق، مجلس 54.
4. عبدالعظيم حسني، ص25.
5. الذريعه، ج7، ص169.
6. عبدالعظيم حسني، ص64.
7. ثواب الاعمال، ص124.
دعا به معني خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهي مطلق "خواندن" از آن منظور است. خداوند در آيه " وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(بقره/ 186)"(1) وعده اجابت به بندگان خويش داده و با عطوفت خاصي خود را نزديك به آنان ذكر كرده كه دعاي ايشان را به استجابت برساند.
نقش تربيتي دعا:
دعا ياد خدا را در دل انسان زنده نگاه مي دارد: " وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (حشر/19)"(2)
انسان به دليل ساختار فكري و بشري خود فراموشكار است و به دليل همين خصوصيت، دچار انحرافات و خطاهاي گاه بسيار بزرگ مي شود. اگر انسان از مسير هدايت و جاده حركت اصيل خويش منحرف شود و اهدافش را گم كند، دچار سردر گمي عقيدتي و فكري مي شود.
با دعا، توكل در انسان افزايش يافته و وي با نيروي اعتماد بر قدرتي كه هميشه همراه اوست و ناظر اعمال و گفتار وي مي باشد، سعي در پيرايش تفكرات خويش و زدودن آلايش ها از اعمال و كردار نموده و در نهايت در مسير تربيتي صحيح به حركت درمي آيد.
دعا عامل تلطيف روح:
ادعيه اي كه در مكتب ما وارد شده است، سرشار از مضامين لطيف و زيباست. سخنان نغز و زيبا و سرشار از احساس در ادبيات جهان، گواهي بر اين مدعاست. متون ادعيه اسلام نيز از جهت زيبايي كلام و نيز جهات دستوري و نگارش و از نظر عمق و لطافت بي نظير است.
از ديگر مسائل داراي اهميت، ساختارشناسي دعاست، يعني واژه ها و پيوند آنها. ساختمان عبارات و آهنگ و موسيقي كلامي بايد مورد دقت قرار گيرد. اين تلطيف روح مي تواند نقش بسيار والايي از جهت تربيتي در زندگي داشته باشد. به ويژه در جهان پر تنش كنوني كه خشونت و بي رحمي و نبود عواطف انساني در حال گسترش است و زندگي مادي و صنعتي، انسان را به سوي پرتگاه نيستي انسانيت پيش مي برد و حيات معنوي را مورد تهاجم قرار مي دهد، ايجاد آرامش و روحيه اي لطيف و سرشار از معنويت و نگرشي پر لطف به جهان هستي، تاثير به سزايي در افكار انسان ها گذاشته و آرامش روحي را فراهم مي كند.
دست هايي را در امور جهان صاحب قدرت مي داند كه هيچ كس را ياراي مبارزه با آن نيست. پس هر بار ناملايمي، او را در خويش فرو نمي برد و تصوير ذهني اش، رسيدن كمك و استعانت از جانب خداوند مهربان است.
چنين فردي هراسي از آينده و اضطرابي از پيش آمدها ندارد، زيرا مي داند گرفتاري هاي عالم با قدرت چنان قادر متعالي برطرف خواهد شد و آنچه از او بخواهد، به يقين اجابت خواهد شد.
در پايان اين نوشتار به آيه اي از قرآن تمسك مي جوييم كه به نقش آرامش بخشي ايمان دلالت دارد:
الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ (انعام/82)
آنها كه ايمان آورده اند و ايمان خود را با شرك و ستم آلوده نكرده اند، ايمني (آرامش) تنها براي آنهاست و آنها هدايت يافتگانند.
پي نوشت:
(1) چون بندگان من درباره من از تو بپرسند ، بگو كه من به آنها نزديكم و به نداي كسي كه مرا بخواند پاسخ مي دهم. پس به نداي من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا به راه راست هدايت يابند.(بقره/186)
(2)از آن كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز چنان كرد تا خود را فراموش كنند كه ايشان نافرمانند.(حشر/19)
پيروي كردن از ظنّ و گمان و هوا و هوس و تقليد كوركورانه، عقل گرايي و تعقّل را تهديد مي كند و همين عامل مي تواند به توليد خرافه و گرايش به خرافه گرايي بينجامد. در صورت به كار نبستن عقل و استدلال در مسائل مختلف زندگي، حتّي در امور جزئي و پيش پا افتاده، زندگي، نظم و منطق خود را از دست مي دهد و دچار مشكل و چالش مي شود، در حالي كه با به كارگيري عقل و استدلال، نه تنها از مشكلات در امان هستيم و آسان تر به راه حل مي رسيم، بلكه خرافه نيز ريشه كن خواهد شد.
خداوند مي فرمايد: «گويند: اي خدا! ما بزرگان و پيشوايان خود را اطاعت كرديم كه ما را به راه ضلالت كشيدند».22 در اين ايه، تأكيد بر اين است كه تقليد كوركورانه و عدم توجّه به عقل، مي تواند هر چيز ناحقّ و ناصواب (خُرافه) را درست جلوه دهد و زندگي فرد را تباه كند.
عقل، همواره مورد تأكيد و تاييد قرآن كريم بوده است و خود قرآن نيز از استدلالات عقلاني استفاده مي كند و برخي موانع تعقّل را مطرح مي نمايد. قرآن، دوري از تعقّل را زمينه افتادن در دام جهل و تعصّب هوا و هوس و ظنّ و گمان و تقليد كوركورانه و خرافات مي داند.
پس بر هر مسلماني كه به قرآن اعتقاد دارد، لازم است در همه امور زندگي، عقل را كليد و چراغ و معيار خود قرار دهد تا از جهل و آفات آن در امان بماند.
خُرافه گرايي و خُرافه پرستي، مي تواند زندگي را بي معنا و بي فايده و تلخ نمايد و مشكلات بسياري را فراهم آورد. خرافه، به دليل بي بهرگي از حقيقت و داشتن مباني سُست و عدم تناسب با علم و قوانين طبيعت و فطرت، هرگز نمي تواند به زندگي انساني معنا دهد و روح بشر را قانع و سيراب سازد. لذا به كار گرفتن آن، زندگي را از هدفداري و منطق و نظم و آهنگ، تهي مي كند و تنها راه رويارويي با آن نيز تمسّك به علم و عقل و حقيقت است.